نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





حرف دل

همیشه گل صداقت رو تو زندگیم نداشتم چون میخواستم بهت برسم اما حالا که از دستت دادم بهت میگم چرا ازت جدا شدم چون نمی خواستم بیشتر از این بهت دروغ  بگم چون واقعا الان دوست دارم

         تقدیم به کسی که از دستش دادم                                          


[+] نوشته شده توسط مروا در 11:57 | |







گل صداقت

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد؛ در چین باستان؛ شاهزاده ای تصمیم به

ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان

منطقه را دعوت کند، تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر،

ماجرا را شنید غمگین شد چون دختر او هم مخفیانه عاشق شاهزاده بود.
دختر گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسی نداری،

نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا. دختر جواب داد: می دانم که شاهزاده هرگز مرا

انتخاب نمی کند، اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم.
روز موعود فرا رسید و همه آمدند. شاهزاده رو به دختران گفت: به هر یک از

شما دانه ای می دهم، کسی که بتواند در عرض شش ماه زیباترین گل را

برای من بیاورد، ملکه آینده چین می شود. همه دختران دانه ها را گرفتند و

بردند. دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت. سه ماه گذشت و

هیچ گلی سبز نشد، دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه گلکاری را

به او آموختند، اما بی نتیجه بود، گلی نرویید.
روز ملاقات فرا رسید، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر

کدام گل بسیار زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدانهای خود داشتند.

لحظه موعود فرا رسید شاهزاده هر کدام از گلدانها را با دقت بررسی کرد ودر

پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود!
همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که درگلدانش هیچ گلی

سبز نشده است. شاهزاده توضیح داد: این دختر تنها کسی است که گلی رابه

ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراتور می کند: گل صداقت ... همه

دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود.


[+] نوشته شده توسط مروا در 10:5 | |







عشق بی پایان

پسرک رو به مزار دختر ایستاد، برایش از دلتنگیش گفت، از آغوشی که این روزها خیلی هوایش را کرده...
از شوخی های دلنشینش، از چشمان مهربانش، از حرف های نگفته اش، از یک دنیا بغضش... برایش کادو گرفته بود آمده بود تا لبخندش را ببیند!  
هق هق گریه هایش به آسمان بلند شده بود...
پسر: 
برات… کادو… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… و یه بغض طولانی آوردم…! 
تک عروس گورستان!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!
اینجا کنار خانه ی ابدیت می نشینم و فاتحه میخوانم…
نه  اشک و فاتحه... اشک و فاتحه و دلتنگی
امان… دنیای من! تو خیلی وقته که…
آرام بخواب فرشته کوچ کرده ی من…
دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!
نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..!
بعد از تودیگر مرد نیستم اگر بخندم…
اما… تـو آرام بخواب…

[+] نوشته شده توسط مروا در 12:41 | |







کاش بودی



[+] نوشته شده توسط مروا در 11:51 | |







تقدیم به نفس های زندگی

 


[+] نوشته شده توسط مروا در 11:49 | |







بگذار سر روی من

r


[+] نوشته شده توسط مروا در 11:42 | |







هوای باران



[+] نوشته شده توسط مروا در 11:33 | |







تنهای

سایت عاشقانه ساکار

 

عکس نوشته غروب غم انگیز,کارت پستال غروب غم,نوشته غمگین روی عکس,طراحی کارت پستال غمگین,دل نوشته های کوتاه غمگین با عکس,جملات غمگین کوتاه,جملات گریه آور با عکس,عکس نوشته عاشقانه غروب غم دل تنگ تو هستم,تصویر نوشته غمگین غروب جدید,پیامک های غمگین,ام ام اس غمگین غروب,استاتوس های غمگین کوتاه


[+] نوشته شده توسط مروا در 10:34 | |







قانون فیزیک

ﮔﺎﻫﯽ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﻋﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺰﺩکتر میشوی ، ﺩﻭﺭﺗﺮ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ می ﺭﺳﺪ
ﻫﺮﭼﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ اش ﺑﯿﺸﺘﺮ می ﺷﻮﺩ ، ﺑﺰﺭﮒ تر ﺑﻪ ﻧﻈﺮ می ﺭﺳﺪ
ﭼﺸﻢ ﻣﯽﺑﻨﺪﯼ ، می ﺑﯿﻨﯿَﺶ
ﭼﺸﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ، ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﯾﺪﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ ، ﺻﻤﯿﻤﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﺑﮕﻮ !


[+] نوشته شده توسط مروا در 10:6 | |







زن

                     زن که باشی ،
          عاقبت یک جایی ، یک وقتی
             به قول شازده کوچولو
           دلت اهلیهِ یک نفر می شود !...
                     و دلت ،
         برای نوازش هایش تنگ می شود ؛
            حتی برای نوازش نکردنش !
             تو می مانی و دلتنگی ها ،
   تو می مانی و قلبی که لحظه های دیدار تند تر می تپد .
               سراسیمه می شوی ،
             بی دست و پا می شوی ،
                دلتنگ می شوی ،
                دلواپس می شوی ،
                دلبسته می شوی ؛
                   و می فهمی ،
      نمی شود "زن" بود و عاشق نبود ...


[+] نوشته شده توسط مروا در 19:14 | |







 

❤گفتم:میری؟

گفت❤:آره
گفتم:منم❤ بیام؟
گفت:جایی که من میرم ❤جای 2 نفره نه❤ 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.❤....
اشک❤ توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین❤ انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت❤ و سرمو بالا آورد
گفت❤:میری؟
گفتم:آره
گفت:❤منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای❤ 1 نفره نه 2 نفر
گفت❤:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت❤ نداره
من رفتم❤ اونم رفت
ولی
اون❤ مدتهاست که❤ برگشته
وبا ❤اشک چشماش
خاک مزارمو❤ شستشو میده .

 


[+] نوشته شده توسط مروا در 23:40 | |







دلم می گیرد

         

                                                           دلمـ كہ مے گیرد

                                    بہ خودمـ وعده روزهاے خوبــ ـــ را مے دهمـ...


                                         از هماט روزهاے خوبے كہ سالهاستــ ـــــ


                                                            بہ امید رسیدنشاט


                                                     تقویمـ را خط خطے مے كنمـ....


[+] نوشته شده توسط مروا در 10:27 | |







شروع پاییز تنهای

 

متن های زیبا برای پاییز با عکس نوشته,متن قشنگ برای پاییز,عکس نوشته پاییز,عکس تبریک برای پاییز,عکس های زیبای نوشته دار پاییز,متن های پاییز,متن عاشقانه پاییز با عکس,پائیز مبارک,متنهای قشنگ برای پائیز,زیباترین متن های برای آمدن پاییز,عکسهای متن دار زیبا برای پائیز,عکس پاییز مبارک باد,عکس باد و باران پاییز

http://susawebtools.ir/img/gallery/lovely/10.jpg

[+] نوشته شده توسط مروا در 10:8 | |







تا کی

تا کی باید بشکنن جلو چشام غرورتو 

اونایی که ندیدن هوای پر شوره تو رو

تا کی باید ببازی بازی عاشقی رو 

تا کی میخوای  بسازی با غم بی کسی تو

تا کی باید ببینم یه گوشه ای نشستی

اونم که بی وفا شد به پای کی نشستی

چقد بهت بگم دل عاشقی ها دروغه

خورشید رسوای عشق عمریه بی فروغه

اینقد به غم نشستی غم دیگه خسته شده

اونقدی گریه کردی شبت شکسته شده

چرا باید بسوزم به پای سوختن تو

چرا باید بسوزی حالا که رفته بی تو

بیا دیگه بعد این با غصه ها قهر کنیم

ستاره ها رو بازم عاشق این شهر کنیم

شعر تا کی از علی رنجبر


[+] نوشته شده توسط مروا در 9:40 | |







تو همه کس من هستی

پرسيد به خاطر كي زنده هستي؟ با  اينكه دلم مي خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش 

 

گفتم به خاطر هيچ كس. 

 

پرسيد پس به خاطر چه  زنده هستي؟ با اينكه دلم فرياد ميزد "به خاطر تو"

 

 با يك بغض غمگين گفتم به خاطر هيچ چيز.

 

 ازش پرسيدم تو به خاطر چي زنده هستي؟ در حاليكه اشك تو چشمانش جمع شده بود

 

 گفت به خاطر كسي كه به خاطر هيچ زنده است


[+] نوشته شده توسط مروا در 14:29 | |







آتیش داری؟!!

خـــودکــشی کـــارِ آسونــیه. . .
اگــه مــردی زنـــدگی کُـــن. . .
ســـیگارش را مــی گــذارد
زیــر لبــش و مـــی گــوید:
آتـــیش داری؟!
جــواب مــیدم:
تــوی جــیــبــم کــه نــه. . .
تـــو”دلــــم“چـــرا. . .
بــه کــارت مــی آیــد؟؟؟


[+] نوشته شده توسط مروا در 14:3 | |







برای تو

برای تو

برای چشم هایت...

برای من

برای درد هایم برای ما...

برای این همه تنهایی

ای کاش خدا کاری کند


[+] نوشته شده توسط مروا در 13:58 | |







تنها حرف

امشب تمام حوصله ام را در یک کلام کوچک از تو خلاصه کردم

ای کاش می شد...

یک بار بگویم " دوستت دارم"

ای کاش فقط تنها همین یک بار تکرار می شد...


[+] نوشته شده توسط مروا در 13:30 | |







خوش آمدگوی

با سلام

از این که به سایت من اومدید متشکرم {#emotions_dlg.laughing}


[+] نوشته شده توسط مروا در 12:51 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد