نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





تنهایی

تنهایی ، شوری اشكهایم
زخم صورتم را میسوزاند
این زخم زندگی است
 كه مدتها مرا همراهی میكند
دست سردی نیست
تا اشكهایم را پاك كند
ومرهم زخمم باشد
در بسته است
نگاهم به در خیره مانده است
اتاق سرد است
همه چیز سرد است
گرما  ، بدنم را میسوزاند
كسی نیست خاموشم كند
ولی این بار دیگر صورتم نمیسوزد
تنم از این همه تنهایی آتش میگیردو میسوزد
چقدر از تو نوشتم
وچقدر سرودم تورا
واشعارم چقدر غزل به تو داد
اما مثنوی چشمانت غزل مرا
دور میریخت
وقتی كه دوبیتی های تورا
عاشقانه میسرودم


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:40 | |







بودنم را هیچ کس باور نکرد

بودنم را هيچ کس باور نداشت


هيچ کس کاري به کار من نداشت


بنويسيد بعد مرگم روي سنگ


با خطوطي نرم و زيبا و قشنگ


او که خوابيده ست در اين گور سرد


 بودنش را هيچ کس باور نکرد


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:40 | |







حالا دیگر

حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد

و بوسیدنت موکول شده

به تمامی روزهای نیامده.. 

حالا که هر چه دریا و اقیانوس را

از نقشه جهان پاک کردی

مبادا غرق شوم در رویایت

باید اسمم را

در کتاب گینس ثبت کنم

تا همه بدانند

- یک نفر

با سنگین ترین بار دلتنگی

روی شانه هایش -

تو را دوست میداشت


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:40 | |







برای رسیدن به تو

برای رسیدن به تو
پا پیش گذاشتم
خودم را قسمت كردم
تو را سهم تمام رویاهایم كردم
انصاف نبود
تو كه میدانستی با چه اشتیاقی
خودم را قسمت میكنم

پس چرا
زودتر از تكه تكه شدنم
جوابم نكردی
برای خداحافظی
خیلی دیر بود
خیلی دیر ....


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:40 | |







کمکم کن

باید کمک کنی ، کمرم را شکسته اند

بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند

نه راه پیش مانده برایم نه راه پس

پل های امن ِ پشت سرم را شکسته اند

هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند

هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند

حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند

آیینه های دور و برم را شکسته اند

گل های قاصدک خبرم را نمی برند

پای همیشه ی سفرم را شکسته اند

حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو

با سنگ ِ حرف ِ مُفت ، سرم را شکسته اند

 


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:40 | |







برو...

نقطه
سر خط زندگی
این خط لعنتی را می خواهی چکار؟
وقتی دست تو دست کودکی است
که تنها
کلمات اول خط را زیبا می نویسد
و برای کلمات بعدی دست کوچکش خسته می شود
و
دیگر خودش هم نمی تواند بخواند
برو
بی آنکه حتی بنویسی

baroon


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:40 | |







...

نمیدانی ..!

چقدر گیج می شوم ..؟

وقتی هرچه می گردم ..

معنی نگاهت ..

در هیچ فرهنگ لغتی ..

پیدا نمی شود ...!!


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:40 | |







خسته ترین

من گریزانم از این خسته ترین شکل حیات

و از این غربت تلخ

که به اجبار به پایم بستند

می گریزم از شب

می گریزم از عشق

و تو ای پاک ترین خاطره ها

همه جا در پی تو می گردم...

 

Image By salijoon.ws


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:40 | |







می رود

یک لحظه ... زندگی تو از دست می رود

وقتی کسی که هستی تو هست می رود


شاید که اندکی بنشیند کنار تو

اما کسی که بار ِ سفر بست می رود


آنکس که دل بریده ، تو پا هم ببرّی اش

چون طفلی از کنار تو با دست می رود


رفتن همیشه راه ِ رسیدن نبوده است

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

S A L I J O O N


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:40 | |







خیال آمدنت...

خیال آمدنت دیشبم به سر می زد

نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد

به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت

خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد

شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست

هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد

زهی امید که کامی از آن دهان می جست

زهی خیال که دستی در آن کمر می زد

دریچه ای به تماشای باغ وا می شد

دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد

تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم

که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
http://justkhodam.persiangig.com/weblog/TIERD.JPG

[+] نوشته شده توسط مروا در 16:40 | |







خیال آمدنت...

خیال آمدنت دیشبم به سر می زد

نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد

به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت

خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد

شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست

هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد

زهی امید که کامی از آن دهان می جست

زهی خیال که دستی در آن کمر می زد

دریچه ای به تماشای باغ وا می شد

دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد

تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم

که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
http://justkhodam.persiangig.com/weblog/TIERD.JPG

[+] نوشته شده توسط مروا در 16:35 | |







می رود

یک لحظه ... زندگی تو از دست می رود

وقتی کسی که هستی تو هست می رود


شاید که اندکی بنشیند کنار تو

اما کسی که بار ِ سفر بست می رود


آنکس که دل بریده ، تو پا هم ببرّی اش

چون طفلی از کنار تو با دست می رود


رفتن همیشه راه ِ رسیدن نبوده است

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

S A L I J O O N


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:35 | |







خسته ترین

من گریزانم از این خسته ترین شکل حیات

و از این غربت تلخ

که به اجبار به پایم بستند

می گریزم از شب

می گریزم از عشق

و تو ای پاک ترین خاطره ها

همه جا در پی تو می گردم...

 

Image By salijoon.ws


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:35 | |







...

نمیدانی ..!

چقدر گیج می شوم ..؟

وقتی هرچه می گردم ..

معنی نگاهت ..

در هیچ فرهنگ لغتی ..

پیدا نمی شود ...!!


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:35 | |







برو...

نقطه
سر خط زندگی
این خط لعنتی را می خواهی چکار؟
وقتی دست تو دست کودکی است
که تنها
کلمات اول خط را زیبا می نویسد
و برای کلمات بعدی دست کوچکش خسته می شود
و
دیگر خودش هم نمی تواند بخواند
برو
بی آنکه حتی بنویسی

baroon


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:35 | |







کمکم کن

باید کمک کنی ، کمرم را شکسته اند

بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند

نه راه پیش مانده برایم نه راه پس

پل های امن ِ پشت سرم را شکسته اند

هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند

هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند

حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند

آیینه های دور و برم را شکسته اند

گل های قاصدک خبرم را نمی برند

پای همیشه ی سفرم را شکسته اند

حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو

با سنگ ِ حرف ِ مُفت ، سرم را شکسته اند

 


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:35 | |







برای رسیدن به تو

برای رسیدن به تو
پا پیش گذاشتم
خودم را قسمت كردم
تو را سهم تمام رویاهایم كردم
انصاف نبود
تو كه میدانستی با چه اشتیاقی
خودم را قسمت میكنم

پس چرا
زودتر از تكه تكه شدنم
جوابم نكردی
برای خداحافظی
خیلی دیر بود
خیلی دیر ....


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:35 | |







حالا دیگر

حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد

و بوسیدنت موکول شده

به تمامی روزهای نیامده.. 

حالا که هر چه دریا و اقیانوس را

از نقشه جهان پاک کردی

مبادا غرق شوم در رویایت

باید اسمم را

در کتاب گینس ثبت کنم

تا همه بدانند

- یک نفر

با سنگین ترین بار دلتنگی

روی شانه هایش -

تو را دوست میداشت


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:35 | |







بودنم را هیچ کس باور نکرد

بودنم را هيچ کس باور نداشت


هيچ کس کاري به کار من نداشت


بنويسيد بعد مرگم روي سنگ


با خطوطي نرم و زيبا و قشنگ


او که خوابيده ست در اين گور سرد


 بودنش را هيچ کس باور نکرد


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:35 | |







تنهایی

تنهایی ، شوری اشكهایم
زخم صورتم را میسوزاند
این زخم زندگی است
 كه مدتها مرا همراهی میكند
دست سردی نیست
تا اشكهایم را پاك كند
ومرهم زخمم باشد
در بسته است
نگاهم به در خیره مانده است
اتاق سرد است
همه چیز سرد است
گرما  ، بدنم را میسوزاند
كسی نیست خاموشم كند
ولی این بار دیگر صورتم نمیسوزد
تنم از این همه تنهایی آتش میگیردو میسوزد
چقدر از تو نوشتم
وچقدر سرودم تورا
واشعارم چقدر غزل به تو داد
اما مثنوی چشمانت غزل مرا
دور میریخت
وقتی كه دوبیتی های تورا
عاشقانه میسرودم


[+] نوشته شده توسط مروا در 16:35 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد